کاش پیش از آن که رهایش کنی ، نامی برایش می گذاشتی
کاش پیش از آنکه رهایش کنی، نامی برایش می گذاشتی
بر کاغذی می نوشتی
به لباسش سنجاق می کردی
می گذاشتی لای انگشت های گره کرده اش
یا حتی کنار بسترش
حتی اگر باد کاغذ را با خودش می برد
حتی اگر باران، آن سه حرف کوچک معصوم را می شست
یا کودکی شش ساله با آن قایقی می ساخت
تا در جوی خیابان رهایش کند
حتی اگر هیچ کس نمی فهمید
نام این طفل شش ماهه
که از پس هیجده ماه درد به این دنیا آورده بودی
" عشق" است.
بر کاغذی می نوشتی
به لباسش سنجاق می کردی
می گذاشتی لای انگشت های گره کرده اش
یا حتی کنار بسترش
حتی اگر باد کاغذ را با خودش می برد
حتی اگر باران، آن سه حرف کوچک معصوم را می شست
یا کودکی شش ساله با آن قایقی می ساخت
تا در جوی خیابان رهایش کند
حتی اگر هیچ کس نمی فهمید
نام این طفل شش ماهه
که از پس هیجده ماه درد به این دنیا آورده بودی
" عشق" است.
+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم مهر ۱۳۹۲ ساعت 17 توسط بهاره بهگوی
|
قلب بودن کار سختی نیست، ساده است