همه بودی...
مرا شاعر کردی شعر من
باگیسوی بلندت
با چشمان سیاهت
با آن فضای ممنوع که دور تا دور جسمت بود
که در امتداد نگاهت بود
که ادامه گام هایت بود،هنگامی که در مسیرت بودم
شعر برای تو قلم بود
شعر یرای من ،لغزش دستان تو
شعر برای تو سکوت بود
برای من،شنیدن ناگفته های تو
در درخت بودی
در آب بودی
درهوا بودی
در قاب پنجره بودی
پشت میله های سبز بودی
در فنجان چای
در هندوانه شب یلدا
در سوز دیماه
در آفتاب تیر
"همه" بودی تو
منظومه ی نا تمام من
شعر من
+ نوشته شده در سه شنبه دوازدهم مهر ۱۳۹۰ ساعت 22 توسط بهاره بهگوی
|
قلب بودن کار سختی نیست، ساده است