امروز جمعه ، نوزده خرداد نود و شش است و من مدتها است که نمی توانم شعر جدیدی بگویم، حتی نمی توانم فکرم را درست روی ساده ترین چیزها متمرکز کنم. امروز وقتی داشتم ظرفهای سحری را می شستم با خودم گفتم خوب است دوباره شروع کنم به یادداشت روزانه نوشتن ، حداقل ذهنم را متمرکز می کند. شاید اندکی از پراکندگی فکری و حواس پرتی ام را کم کند. دلیلش را نمی دانم ولی انگار هر چه سنم بیشتر می شود تمرکزم روی مسایل کم تر و کم تر می شود . بیشتر دلم می خواهد هیچ کار و مسئولیتی نداشته باشم و فقط کارهایی که آرامم می کنند انجام دهم. مثلا مدتها بنشینم و یک کتاب تاریخی بخوانم یا گل و گلدانهای جدید به خانه اضافه کنم یا در فضای یک فیلم دوست داشتنی که بارها دیده ام غرق شوم . ... من هیچ گاه نتوانسته ام یک آدم کاملا واقع بین باشم حتی برای مدتی کوتاه. همیشه موجی از خیال و حسی از زندگی کردن در زمان و فضا و مکانی غیر از آن چه واقعا در آن هستم با من بوده است.
+ نوشته شده در جمعه نوزدهم خرداد ۱۳۹۶ ساعت 15 توسط بهاره بهگوی
|
قلب بودن کار سختی نیست، ساده است