خیلی دوست دارم که سر هر میز دم آینه یا هر گوشه کناری یه کتاب قاب شده‌ی ترمه داری. کتابی که نمی‌دانم چیست؛ حافظ؟ بودا؟ اوستا؟ قرآن؟ اوراد تبتی؟ یا هرچی؟ اصلاً چه فرقی دارد؟ تا به حال دلم نخواسته بازشان کنم ببینم. همین که چیزی از جنس کلمات پیچیده لای پارچه‌ای قدیمی و قشنگ آنجاست، یعنی جنس اشیای تو با مجسمه‌های کیچ و النگ دولنگ‌های رایج فرق دارد، تو هم فرق داری، عزیز دلم. اشیا شخصیت‌اند، و همین اشیای تو نشان می‌دهد که چیزهایی بسیار قشنگ‌تر از این ظاهر قشنگ در وجود تو هست. می‌گویم خانه‌ی هر کس شبیه دلش است. هر آدمی خانه‌اش را مثل دلش می‌آراید. آنوقت آرام می گیرم و می‌گویم خانه‌ات، آغوشی که قدم بدان گذاشته‌ام مهربان و صبور و آرام است. آرام و باشکوه، مثل خودت. و من حالا دیگر خودم را هم دوست دارم چون مال توام.

(ع. معروفی)